اثر نمایشی «۴۴۴» از مشهد به جشنواره تئاتر مساجد کشور راه یافت میزان جوایز نقدی ششمین همایش مطالعات فیلم‌کوتاه تهران اعلام شد رهبر ارکستر ملی موسیقی اصفهان درگذشت + علت فوت ویژه برنامه‌های تلویزیون برای روز معلم + زمان پخش تصویر سعید آقاخانی پس از آسیب‌دیدگی در پشت‌صحنه سریال «نون خ ۵» + عکس داوری هیئت ۷ نفری برای جشنواره ملی فیلم اقوام ایرانی نظر هنرمندان درباره حذف بخش رقابتی جشنواره تئاتر رضوی نامش زنده است تا زبان فارسی زنده است | دکتر محمد معین از نگاه بزرگان به مناسبت زادروزش نوستالژی «حنا دختری در مزرعه» در شبکه یک + زمان پخش سریال «رخنه» جایگزین «نون‌خ» می‌شود + زمان پخش و بازپخش موضوع فیلم جدید کارگردان «باربی» چیست؟ ماجرای ورود ۲۴ تن کتاب خارجی به کشور صفحه نخست روزنامه‌های کشور - یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ هدیه تهرانی با «روز مبادا» به خانه‌ها آمد + زمان اکران آنلاین ۱۱ کنسرت پاپ در پایتخت + جزئیات «پدر خوانده ۳» به شبکه نمایش خانگی آمد
سرخط خبرها

گام به گام فتح خرمشهر همراه با سرهنگ قاسم کریمی | داستان آزادی یک شهر

  • کد خبر: ۱۰۹۸۶۶
  • ۰۳ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۵:۰۸
گام به گام فتح خرمشهر همراه با سرهنگ قاسم کریمی | داستان آزادی یک شهر
قرارگاه عملیاتی کربلا (قرارگاه مشترک ارتش و سپاه) طرح آزادی خرمشهر را در دستورکار داشت. تصمیم بر این بود که تا دشمن تجدید سازمان نکرده و عملیات‌ها از دور نیفتاده است، کار را یکسره کنند. برای همین کار از ۱۰ اردیبهشت با عملیات بیت المقدس شروع شد.

حسین بیات | شهرآرانیوز؛ قرارگاه عملیاتی کربلا (قرارگاه مشترک ارتش و سپاه) طرح آزادی خرمشهر را در دستورکار داشت. تصمیم بر این بود که تا دشمن تجدید سازمان نکرده و عملیات‌ها از دور نیفتاده است، کار را یکسره کنند. برای همین کار از ۱۰ اردیبهشت با عملیات بیت المقدس شروع شد.

بعد از مرحله دوم این عملیات، تیپ۳ لشکر ۷۷ خراسان که در تنگه ابوغریب جلو دشمن ایستاده بود، برای تقویت نیرو‌های جنوب اهواز سیصد کیلومتر تغییر موضع داد تا در بیست کیلومتری شمال خرمشهر مستقر شود و در آزادسازی خرمشهر شرکت کند. هم زمان ۶هزار نیروی بسیج با هواپیما از مشهد به خوزستان رسیدند تا مشهدی‌ها هم در دو روز سرنوشت ساز آخر که به فتح شهر منجر شد، حضور جدی و درخشانی داشته باشند. سرهنگ قاسم کریمی که فرماندهی یکی از گروهان‌های گردان ۱۱۰ پیاده لشکر ۷۷ خراسان را در این عملیات برعهده داشته، این دو روز را برای شهرآرا روایت کرده است.

۱

گردان۱۱۰ مانند سایر یگان‌های تیپ ۳ مشهد بیست کیلومتر بعد از ایستگاه راه آهن حسینیه مستقر شد. تا شروع عملیات قریب ۱۰روزی زمان بود. البته برای ما مشخص نبود که ساعت و روز عملیات کی خواهد بود، اما قریب الوقوع بود. در پنج کیلومتری شمال خرمشهر یک خاک ریز پهن و عمود به سمت جاده آسفالته اهوازخرمشهر وجود داشت که عراقی‌ها روی آن مستقر بودند. این خاک ریز به نام سیل بند مشهور بود که از رود کارون تا مرز ادامه داشت.

بیشتر نیرو‌های دشمن که در مرحله اول و دوم عملیات عقب رفته بودند، در داخل شهر متمرکز و از طرفی نیرو‌های تقویتی هم از سمت بصره به آن‌ها اضافه شدند. به نیرو‌ها گفتم ما خوش حال هستیم که اکنون مردم شوش، دزفول، اندیمشک، بستان، سوسنگرد و روستای اطراف آن به خانه و زندگی خودشان برگشته اند. ان شاءا... که مردم خرمشهر و آبادان هم به محل زندگی و دیار خود برگردند. این وظیفه ما سربازان است که امنیت را برای مردم و مملکت خود بیاوریم و از آن پاسداری کنیم.

چند روزی که ما آنجا بودیم، هواپیما‌های عراقی چندبار منطقه را بمباران کردند، اما به لطف خداوند تلفات نداشتیم. اواخر روز یکم خرداد گروهان را به خط مقدم جبهه بردیم و ساعت ۲۲ عملیات شروع شد. نیرو‌های عراقی می‌دانستند که حمله خواهیم کرد، اما از تاریخ و ساعت آن بی اطلاع و هر شب در آماده باش بودند. این را ما بعد‌ها از اعتراف اسرای عراقی فهمیدیم.

۲

تیپ ۳ ارتش با تیپ۳۳ المهدی سپاه ادغام شده بود و تحت امر قرارگاه فجر عمل می‌کردیم. حدود نیم ساعت طول کشید که نیرو‌ها بدون سروصدا به پانصدمتری خاک ریز دشمن رسیدند. منطقه با شلیک مداوم منور روشن می‌شد، برای همین عراقی‌ها متوجه حضور ما شدند و تیراندازی‌ها شروع شد. گروهان ما به روستای عرایض می‌رسید، روی نهر عرایض یک پل فلزی کوچک بود که باید از روی آن عبور و در امتداد و به موازات این نهر پیشروی می‌کردیم تا به پل نو برسیم و تا رودخانه اروند عملیات را ادامه دهیم.

شکستن خط اول عراقی‌ها که میدان مین هم داشتند، مرحله مشکلی بود. یک ساعت درگیری سختی با دشمن داشتیم تا خط مقدم آن‌ها شکست و میدان مین باز شد، اما از گروه مهندسی و دسته شناسایی گردان تعدادی شهید برجای ماند و دو نفر از بچه‌های راهنمای گروهان هم شهید شدند. وقتی معبر باز شد ده پانزده مجروح در داخل میدان مین ناله می‌کردند و تعدادی هم شهید شده بودند. یگان پشت میدان مین متوقف شده بود و جلو نمی‌رفت. من و استوار حسن اسماعیل زاده همراه با سرباز جلال حسین زاده جلو گروهان رفتیم و گفتیم که بقیه پشت سر ما به ستون یک بیایند. وقتی نفرات گروهان مشاهده کردند که فرمانده گروهان و سرگروهبان دسته جلو هستند، به دنبال ما آمدند و به لطف خداوند عبور از میدان تمام شد.

۳

عراقی‌ها که متوجه عبور ما از میدان مین شده بودند، خاک ریز‌ها را ترک و به طرف نخلستان‌های شمال خرمشهر فرار می‌کردند. پاک سازی سنگر‌های تقریبا خالی از عراقی‌ها ادامه داشت. ما بعد از خط اول عراقی‌ها که همان سیل بند بود، مقاومت چندانی ندیدیم و تا نخلستان‌های روستای عرایض بدون درگیری پیشروی کردیم.

من خودم با قطب نما و با گرای ۱۸۵ درجه گروهان را هدایت کردم، اما به دلیل تاریکی شب گروهان به اندازه چند درجه مسیر را اشتباه رفته بود. برای همین وقتی به نهر عرایض رسیدیم، پلی روی آن مشاهده نمی‌شد. نهر هم قابل عبور نبود و هم زمان تبادل آتش سلاح‌های سنگین انجام می‌شد، اما از درگیری شدید در نزدیکی ما خبری نبود. مدتی در امتداد نهر عرایض و داخل نخلستان‌ها جلو رفتیم تا بالاخره با دشمن روبه رو و درگیر شدیم.

داخل ساختمان‌ها بودند. هوا روشن شده بود. بچه‌های گروهان در داخل شیار‌ها و نهر‌های پای نخل‌ها پناه گرفته بودند و پاسخ دشمن را می‌دادند. در همین حال یک گلوله آرپی جی دشمن به نخلی برخورد کرد که سرباز بی سیمچی من پشت آن قرار گرفته بود. نصف بی سیم از بین رفت و سرباز من مجروح شد. تصمیم گرفتم مسیر اشتباه رفته را برگردیم. برگشتیم تا بالاخره به پل رسیدیم؛ یک پل فلزی ۱۰متری با عرض حدود سه متر که ما و گروهان‌های هم جوار به شدت برای عبور از رودخانه نیاز به آن داشتیم.

۴

چندنفری که از روی پل عبور کردند، عراقی‌ها متوجه شدند و با یک تیربار از داخل یک ساختمان پل را زیر آتش شدید گرفتند. سربازان گروهان یکی بعد از دیگری و با سرعت از روی پل عبور می‌کردند و گاهی یک نفر هم مجروح می‌شد و به زمین می‌افتاد. خوشبختانه تیربار تقریبا دور بود و دقت لازم را نداشت، اما بازهم تعداد زیادی از نیرو‌های خودی مجروح شدند.

بعد از پل یک کانال باریک بود که نفرات داخل آن روبه جلو پیشروی کردند. در همان درگیری‌ها یک خانواده ایرانی را که در آنجا و بین عراقی‌ها زندگی می‌کردند، به عقب جبهه فرستادیم. آن‌ها گوساله و گوسفند هم داشتند و نوزده ماه همان جا مانده بودند. در مسیر پیشروی ما یکی از قرارگاه‌های تاکتیکی سپاه سوم عراق قرار داشت و اطراف آن را خاک ریز زده بودند. عراقی‌ها در داخل ساختمان بر نیرو‌های ما که پشت یک خاک ریز زمین گیر شده بودند، تسلط داشتند. تعداد زیادی هم سنگر مستحکم زمینی داشتند. نیرو‌هایی که از آن محافظت می‌کردند، از بعثی‌های متعصب بودند که به شدت از مواضع خود دفاع می‌کردند.

۵

نیرو‌های خودی سمت راست ما پیشروی‌های خوبی داشتند و به جاده خرمشهرشلمچه رسیده بودند، اما این منطقه که حدود دو کیلومتر عقب‌تر از آن جاده بود، هنوز سقوط نکرده بود. هیچ راهی نداشتیم. اگر برمی گشتیم، در زمین صاف قرار می‌گرفتیم و همه گروهان از بین می‌رفت و جلو هم مقاومت شدید بود. تیربارچی عراقی در ساختمان مدام از ما تلفات می‌گرفت.

تعدادی از بچه‌های ما شهید و مجروح شده بودند، اما عبور بدون پاک سازی ممکن نبود. درگیری‌ها تا ساعت ۱۰صبح به طول انجامید. استوار راسخ که مسئولیت دو قبضه تفنگ ۱۰۶میلی متری را برعهده داشت، گفت که با این سلاح ساختمان‌ها را منهدم می‌کنم. اما اگر بالای خاک ریز می‌رفتند، راننده و خدمه آن فوری هدف اصابت تیر مستقیم دشمن قرار می‌گرفتند. راه حل این بود که چند کیسه خاک روی جیپ قرار دهیم تا راننده و تیرانداز تیر نخورند و در حقیقت بالای خودرو سنگر داشته باشند.

دیگر سربازان هم با تیراندازی سرعت عمل دشمن را گرفتند. به این ترتیب حدود ۱۰گلوله به ساختمان‌ها شلیک شد. بعضی از ساختمان‌ها فروریخت. عراقی‌ها مانند زنبور‌هایی که لانه شان تخریب شده باشد، بیرون ریختند، اما قصد تسلیم شدن نداشتند؛ بعضی کشته شدند و بعضی به داخل نیزار‌های حاشیه نهر عرایض و به داخل نخلستان‌ها گریختند. گروهان ما هم با صدای تکبیر از خاک ریز‌ها سرازیر و به ساختمان‌ها و سنگر‌های مستحکم عراقی‌ها وارد شدند. در سنگر‌های استراحت عراقی‌ها که با چند پله به زیرزمین می‌رفت، تابلو‌هایی از نبرد القادسیه بود که در آن ایران از سپاه اعراب شکست خورده بود.

۶

پاک سازی قرارگاه به طور کامل انجام شد و سپس دستور پیشروی به سمت پل نو داده شد. گروهان در حاشیه نهر عرایض دو کیلومتر حدفاصل قرارگاه تا پل نو پیشروی کرد. عراقی‌ها با زیرپوش و بدون اسلحه با گفتن عبارت «الدخیل الخمینی» فوج فوج از لابه لای نیزار‌ها بیرون می‌آمدند و تسلیم می‌شدند. آن‌ها فهمیده بودند که دیگر مقاومت بیهوده است. این اسرا همان‌هایی بودند که در آن قرارگاه مقاومت می‌کردند و می‌دانستند که اگر می‌خواهند زنده بمانند، باید تسلیم شوند. تا نیم ساعت قبل این اسرا از ما شهید می‌گرفتند. اسرا را در سه ستون به خط کردیم و چند نفر از بسیجی‌ها را مأمور کردیم تا آن‌ها را به طرف پشت جبهه ببرند.

خودمان به طرف پل نو حرکت کردیم. پل نو پلی است روی رودخانه (نهر عرایض) که خرمشهر را به شلمچه و مرز عراق را به طرف بصره وصل می‌کند. نهر عرایض در زمان ورود عراقی‌ها به خرمشهر یک مانع بزرگ برای نیرو‌های آن‌ها به ویژه خودرو‌ها و تانک‌ها بود و پل نو هم تنها راه ارتباطی به طرف مرز بود و از لحاظ نظامی هم بسیار مهم بود. پاک سازی منطقه تا ساعت ۱۱صبح که به پل رسیدیم، به طول انجامید. گروهان‌های دیگر هم مثل ما به پل رسیده بودند. پیروزی کسب شده بود و کانکس یخچال دار، حامل بستنی و آب میوه صلواتی هم به آنجا رسیده و از رزمندگان پذیرایی می‌کرد. نیم ساعت در آنجا استراحت کردیم.

۷

دیگر از درگیری‌های صبح که به شدت ما را مشغول کرده بود، خبری نبود. ارتش عراق درحال اضمحلال بود، ارتباط زمینی خرمشهر با عراق قطع شده بود. یگان‌های خودی در مسیر پیشروی هرچه سیم تلفن عراقی را مشاهده می‌کردند، قطع می‌کردند تا عراقی‌ها باهم ارتباط نداشته باشند. هدف نهایی ما رودخانه اروند بود که سه کیلومتر با ما فاصله داشت. حدفاصل پل نو تا اداره کشتی رانی و کاخ شیخ خزعل هیچ عراقی مشاهده نمی‌شد، اما خیلی احتیاط می‌کردیم که دشمن ما را غافل گیر نکند، چون منطقه کاملا پوشیده از نخلستان بود. به جز چند درگیری کوچک مشکل خاصی نداشتیم.

ساعت یک بعدازظهر به رود پرآب اروند رسیدیم.
رود فرات که از سرزمین کربلا می‌گذرد، بخشی از اروند را تشکیل می‌دهد. هفتم محرم سال ۶۱  هجری آب این رود روی یاران امام حسین (ع) بسته شده بود. بنابراین، مشاهده این رود حماسه سازی‌های یاران امام حسین (ع) را به یاد می‌آورد. در لحظه اول که رود را مشاهده کردم، به یاد مظلومیت امام حسین (ع) و یارانش افتادم، به اینکه چگونه یزید این آب را روی یاران امام حسین (ع) بست و آن‌ها را شهید کرد و امروز چگونه صدام، یزید زمان، این همه از پیروان آن حضرت را در ایران و عراق شهید می‌کند. سربازان یکی بعد از دیگری به اروند رسیدند و با آب آن رود وضو ساختند، همان جا نماز خواندند.

۸

ساعت ۱۳:۱۵ این پیام را با بی سیم برای فرمانده گردان فرستادم: «به نام خدا. به حول و قوه الهی غیورمردان و سربازان دلاور گروهان یکم به هدف‌های تعیین شده دست یافتند و اکنون ما در کنار رودخانه اروند مستقر شده ایم، ضایعات و تلفات اسرا و غنایم گزارش خواهد شد.»
این عملیات بسیار سنگین بود. از ساعت ۲۲ شب قبل تا ساعت ۱۳ روز بعد یعنی حدود پانزده ساعت استراحت نکرده بودیم، با آن گرمای خردادماه خرمشهر که تا پنجاه درجه می‌رسید. عراق در این روز شکست خورد و روز بعد همه شهر به دست نیرو‌های ایرانی افتاد.

سربازی به نام جلال حسین زاده داشتیم که ۲۵ اردیبهشت باید از خدمت سربازی مرخص می‌شد و ما مجاز نبودیم او را نگه داریم. قانون ارتش است که هر سربازی که خدمتش تمام می‌شود، بلافاصله باید مرخص شود. به من گفت: جناب کریمی من دوست دارم در آزادسازی خرمشهر شرکت کنم. شاید شهید شوم، شاید هم نشوم. درهرصورت مایلم که بمانم و طعم شیرین پیروزی خرمشهر را بچشم. من اگر از خدمت سربازی هم مرخص شوم، داوطلبانه به جبهه برمی گردم، اما اکنون فرصت نیست. اگر من به تهران بروم، ممکن است اعزام نیرو نباشد و خلاصه اینکه از این عملیات جا بمانم. شما را به خدا قسم می‌دهم اجازه بدهید بمانم. خلاصه به این در و آن در زد تا اجازه بگیرد که بیشتر بماند.

شهادت فرمانده گردان ۱۴۸ در نبرد بیت‌المقدس

رامین رامین نژاد | شهرآرانیوز؛ سرهنگ عظیم فاضلی، فرزند حجت‌الاسلام محمدتقی فاضلی، در سال ۱۳۱۳ در روستای «سه‌سران» از توابع شهرستان «هادی‌شهر» استان آذربایجان‌شرقی به‌دنیا آمد. او دوران تحصیل ابتدایی و متوسطه را در شهرستان هادی‌شهر به پایان رساند و به‌عنوان «سپاهی دانش» در روستا‌های آذربایجان‌شرقی مشغول تدریس و درنهایت وارد ارتش شد. در سال ۱۳۵۷ در شهرکی نزدیک مسجدسلیمان خدمت می‌کرد و سپس به لشکر ۷۷ خراسان منتقل شد.

در نبرد بیت‌المقدس گردان‌های ۱۴۸ پیاده، ۱۱۰ پیاده، ۱۴۸ پیاده از تیپ ۳ لشکر ۷۷ و همچنین چند گردان از توپ‌خانه لشکر ۷۷ شرکت کردند و مواضع اشغالی را تا حاشیه اروند تصرف و پاک‌سازی کردند. نفرات گردان ۱۱۰ پیاده حتی پس از رسیدن به اروند به پاسگاه مرزبانی دشمن که در آن‌سوی اروند بود، تیراندازی و با شلیک توپ ۱۰۶ میلی‌متری آن را منهدم کردند. در این نبرد، سرهنگ دوم عظیم فاضلی، فرمانده گردان ۱۴۸ پیاده تیپ ۳ مشهد، و ۲۹ نفر از سربازان رزمنده لشکر ۷۷ به شهادت رسیدند.

سرهنگ دوم فاضلی در عملیات بیت‌المقدس، یگان تحت امرش را برای آزادسازی خرمشهر به‌خوبی هدایت کرد و موفق شد اهداف مدنظر را تصرف کند. در سحرگاه ۴ خرداد ۱۳۶۱ وقتی بی‌سیم سنگر فرمانده گردان به صدا درآمد، سرهنگ فاضلی مشغول صحبت شد و در همین موقع، گلوله توپ‌خانه دشمن در کنار سنگر به زمین اصابت کرد و یکی از ترکش‌های آن از دریچه کوچک سنگر که برای خروج آنتن بی‌سیم تعبیه شده بود، به داخل سنگر نفوذ کرد و به سر سرهنگ عظیم فاضلی برخورد کرد و او را به شهادت رساند. پیکر وی پس از تشییع در زادگاهش در شهرستان «هادی‌شهر» استان آذربایجان‌شرقی به خاک سپرده شد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->